مقدمات، حاکی از تظاهرات گسترده روز عاشورا بود. خطبا و وعاظ طی دهه ی محرم گفتنی ها را بیان کردند و روزنامه های دولتی هم به همراه رادیو سعی کردند، آرامش حفظ شود و کمتر مردم به آگاهی هایی دست یابند. از نظر این رسانه های گروهی، در کشور، خبری نبود. تمام تبلیغات در اطراف نتایج رفراندوم و انقلاب سفید شاه دور می زد و ثمرات آینده ی آن، یکی، بعد از دیگری شمرده می شد و به دهقان و کارگر و دیگر طبقات نوید و بشارت زندگی مرفهی را می داد و از دین و مذهب و روحانیت به عنوان ارتجاع و خطر ارتجاع و موانعی که انقلاب سفید را تهدید می کند یاد می شد.
روز عاشورا ده ها هزار نفر از مردم که در جریان دقیق مبارزه بودند، با در دست داشتن عکس های امام با شعارِخمینیخدانگهدار تو،ملت طرفدار تو، به خیابان های تهران ریختند. محل اجتماع، مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح در نظر گرفته شده بود؛ اما این مدرسه از صبح زود در محاصره ی پلیس قرار گرفت ولی در اثر ازدحام جمعیت برای مراسم عزاداری و فریاد شعارهای ضد رژیم، کنترل از دست پلیس خارج، و مسجد و اطراف آن در اختیار مردم قرار گرفت و با شعار به راهپیمایی پرداختند. تظاهر کنندگان، پس از عبور از سه راه امین حضور و سرچشمه، به میدان بهارستان رسیدند و پس از نصب عکس امام، در این میدان به خیابان فردوسی رفتند و با نطق و خطابه، انقلاب سفید شاه را محکوم ساختند و، سپس به سوی دانشگاه تهران حرکت و فریاد «خمینی بت شکن خدانگهدار تو» اوج گرفت.
در بازگشت، وقتی جمعیت به مقابل کاخ مرمر رسید، فریادِ «مرگ بر این دیکتاتور» طنین انداز شد.»
در واقع هدف از تظاهرات در همین جمله خلاصه شده بود و سقوط شاه را طلب می کرد. راهپیمایی و تظاهرات آن روز در ساعت 3 بعدازظهر پس از بازگشت به بازار پایان گرفت و تظاهرات فردای آن روز از مسجد شاه اعلام شد. شب یازدهم، هم تظاهراتی از جانب دانشجویان دانشگاه تهران در حمایت از رهبری نهضت با شعار خمینی پیروز است، صورت گرفت. این تظاهرات از مسجد هدایت خیابان استانبول تا میدان شاه ادامه یافت و جمعیت تظاهر کننده به عزاداران مدرسه حاج ابوالفتح پیوست.
در 13 خرداد 1342 (دهم محرم 1383)
الان عصر عاشورا است... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر می گذرانم، این سئوال برایم پیش می آید که، اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین «علیه السلام» سر جنگ داشند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که، در روز عاشورا نسبت به زنهای بی پناه و اطفال بی گناه مرتکب شدند؟ زنان و کودکان چه تقصیر داشتند؟ طفل شش ماهه ی« حسین علیه السلام» چه کرده بود؟ (گریه ی حضار) به نظر من آنها با اساس، کار داشتند. بنی امیه و حکومت یزید با خاندان پیامبر مخالف بودند. بنی هاشم را نمی خواستند و غرض آنها از بین بردن این شجره ی طیبه بود. همین سئوال این جا مطرح می شود که، دستگاه جبار ایران با مراجع سرجنگ داشت، با علمای اسلام مخالف بود، به قرآن چکار داشتند؟ به مدرسه فیضیه چکار داشتند؟ به طلاب علوم دینیه چکار داشتند؟ به سید 18 ساله چکار داشتند؟ (گریه حضار) سید 18 ساله با شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاه جبار ایران چه کرده بود؟ (گریه شدید حضار) به این نتیجه می رسی که، اینها با اساس کار دارند؟ با اساس اسلام و روحانیت مخالفند. اینها نمی خواهند، این اساس موجود باشد. اینها نمی خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد. اسراییل نمی خواهد، در این مملکت قرآن باشد. اسراییل نمی خواهد، در این مملکت علمای اسلام باشند. اسراییل نمی خواهد، در این مملکت دانشمند باشد. اسراییل به دست عمال سیاه خود، مدرسه فیضیه را کوبید. ما را می کوبد. شما ملت را می کوبد. می خواهد اقتصاد شما را قبضه کند. می خواهد، تجارت و زراعت شما را از بین ببرد. می خواهد ، ثروتها را تصاحب کند. اسراییل می خواهد، به دست عمال خود آن چیزهایی را که مانع هستند، آن چیزهایی را که سد راه هستند، از سر راه بردارد. قرآن سد راه است، باید برداشته شود. روحانیت سد راه است، باید شکسته شود. مدرسه فیضیه و دیگر مراکز علم و دانش سد راه است، باید خراب شود. طلاب علوم دینیه ممکن است، بعدها سد راه بشوند، باید کشته شوند. از پشت بام پرت شوند. باید سر و دست آنها شکسته شود. برای این که اسراییل به منافع خودش برسد. دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشه های اسراییل به ما اهانت کرده و می کند.
امام« قدس سره» سپس به رفراندوم فرمایشی اشاره می فرمایند:
«شما اهالی محترم قم ملاحظه فرمودید، آن روز که آن رفراندومی که برخلاف مصالح ملت ایران بود، با زور سرنیزه اجرا شد، در کوچه ها و خیابان های قم، در مراکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه «علیها السلام» مشتی اراذل و اوباش را راه انداختند. در اتومبیل ها نشاندند و گفتند مفت خوری تمام شد، پلوخوری تمام شد. آیا این طلاب علوم دینیه که شباب عمرشان را، موقع نشاطشان را، در این حجرات می گذرانند و ماهی 40 الی صد تومان بیشتر ندارند، مفت خورند!؟ ولی آنهایی که، یک قلم درآمدشان، هزار میلیون تومان است، مفت خور نیستند؟ .. باید ملت قضاوت کند که، مفت خور کیست؟ من به شما نصیحت می کنم، ای آقای شاه! من به تو نصیحت می کنم، دست از این اعمال و رویه بردار. من میل ندارم که، اگر روزی ارباب ها بخواهند تو بروی، مردم شکرگزاری کنند. من نمی خواهم، تو مثل پدرت بشی. شما ملت ایران به یاد دارید، پیرمردها، چهل ساله ها، حتی سی ساله هایمان نیز یاد دارند که، در جنگ دوم جهانی سه دولت اجنبی به ما حمله کردند. شوروی و انگلستان و امریکا به ایران ریخته، مملکت را قبضه کردند. اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لیکن خدا می داند که مردم خوشحال بودند که پهلوی رفت. من نمی خواهم، تو این طور باشی. من میل ندارم، تو مثل پدرت شوی. نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را می خواهند. از اسراییل نشنو. اسراییل به درد تو نمی خورد. بدبخت، بیچاره، چهل و پنج سال از عمرت می گذرد، یک کمی تأمّل کن. یک کمی تدبّر کن. یک قدری عواقب امر را ملاحظه کن. کمی عبرت بگیر. از پدرت عبرت بگیر. اگر راست می گویند که، تو با اسلام و روحانیت مخالفی بد فکر می کنی. اگر دیکته می کنند و به دست تو می دهند، در اطراف آن فکر کن. چرا بی تأمل حرف می زنی؟ آیا روحانیت حیوان نجس است؟ آیا ما حیوان نجس هستیم؟ اگر اینها حیوان نجس هستند، چرا ملت ایران دست آنها را می بوسد؟ چرا به آبی که آنها می آشامند، مردم خود را تبرک می کنند؟ آیا ما حیوان نجس هستیم؟ خدا کند که مراد تو، از این جمله که «اینها مثل حیوان نجس هستند» علما و روحانیت نباشد، وگرنه تکلیف ما با شما مشکل می شود و تکلیف تو مشکل تر می شود. نمی توانی زندگی کنی. ملت نمی گذارند که، تو با این وضع ادامه دهی. آیا روحانیت و اسلام ارتجاع سیاه است؟ لکن تو مرتجع سیاه، انقلاب سفید کردی؟ انقلاب سفید به پا کردی؟ چه انقلاب سفیدی کرده ای؟ چرا این قدر می خواهی مردم را اغفال کنی؟ چرا مردم را این قدر تهدید می کنی؟ امروز به من خبر دادند که، عده ای از وعاظ و خطبای تهران را برده اند، سازمان امنیت و تهدید کرده اند که، از سه موضوع حرف نزنند. 1- از شاه بدگویی نکنند. 2- به اسراییل حمله نکنند. 3- نگویند که اسلام در خطر است و دیگر هر چه بگویند آزادند. تمام گرفتاریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر از این سه موضوع بگذریم، دیگر اختلافی نداریم و باید دید که اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آن طور نیست؟ اگر ما نگوییم اسراییل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولاً چه ارتباطی و تناسبی بین شاه و اسراییل است که سازمان امنیت می گوید: از شاه صحبت نکنید، از اسراییل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه، اسراییلی است؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه، یهودی است؟! آقای شاه! شاید اینها می خواهند، تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا، از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند؟! تو نمی دانی اگر یک روز صدایی در بیاید، ورق برگردد، هیچ کدام از اینها که اکنون دور تو را گرفته اند، با تو رفیق نیستند. اینها رفیق دلارند. اینها دین ندارند. اینها وفا ندارند. دارند همه چیز را به گردن تو بیچاره می گذارند. آن مردک که حالا اسم او را نمی برم، آن گاه که دستور دادم، گوش او را ببرند، نام او را می برم (احساسات شدید مردم) آمد به مدرسه فیضیه و سوت کشید، کماندوها اطراف او مجتمع شدند. فرمان حمله داد. بریزید، بکوبید، تمام حجرات را غارت کنید، همه چیز را از بین ببرید. وقتی که، از او می پرسی، چرا این جنایات را کردید، می گویند شاه گفته است. فرمان ملوکانه است که مدرسه فیضیه را خراب کنیم. اینها را بکشیم، نابود کنیم.
مطالب خیلی زیاد است. بیشتر از آن است که شما تصور می کنید. حقایقی در کار است، مملکت ما، اسلام ما، در معرض خطر است. آن چیزی که در شرف تکوین است، سخت ما را نگران و متأسف ساخته است. از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت و از وضع این سردمداران حکومت نگران و متأسف هستیم و از خداوند بزرگ اصلاح امور را خواهانیم.
این سخنرانی ساده که عبارات و کلمات آن برای همه قابل درک و فهم بود، با خطاب مستقیم به شاه او را شکست و خرد کرد و رسالتی تاریخی را به انجام رساند.
امام رسماً و علناً با شدیدترین حملات رو در روی شاه قرار گرفت. مبارزه ابعاد وسیعی یافت و نیروی انقلابی متکی به اسلام بدون تمایل به بیگانه، عینیت پیدا کرد. ترس و وحشتی که همواره در بین توده مردم از شاه و دولت و دستگاه امنیتی وجود داشت، تا حد بسیاری از بین رفت. شاه بت بزرگی بود که، در برابرش جز خضوع و خشوع معنی نداشت. در کلمات خطابی روح الله، شاه از آن مقام خیالی و تصوری پایین کشیده شد و به دل ها شجاعت داد که قهرمانانه بپاخیزند به وظایف اسلامی خود عمل کنند و فتوای تقیه حرام است را جداً به اجرا در آورند.
امام خمینی« قدس سره» با ایراد این سخنان، پاسخ نطق شاه را در 4 بهمن 1341 که در صحن مطهر قم ایراد کرد، به صورت دندان شکن و محکم داد. این سخنان بلافاصله به تهران گزارش شد. ساواک مأموریت یافت که امام را توقیف کند. ساعت 3 بامداد روز 15 خرداد مأموران امنیتی به منزل امام هجوم بردند و ایشان را دستگیر کردند، و به تهران آوردند.
خبر دستگیری امام به سرعت در قم و سپس در تهران و سایر شهرها انتشار یافت. مردم قم به خیابان ها ریختند و، به راهپیمایی اعتراض آمیز پرداختند.
پلیس برای پراکنده ساختن مردم ابتدا به تیراندازی هوایی پرداخت، و مردم با پلیس درگیر شدند و در همان دقایق نخست، معاون شهربانی را به قتل رساندند؛ یک کامیون نظامی را آتش زدند. تیراندازی به طرف مردم شروع شد، و عده ای از مردم کشته شدند. سرانجام با وارد شدن ارتش و مستقر کردن تانک ها و به پرواز درآوردن هواپیماها و شکستن دیوار صوتی، برای ارعاب مردم و فرارسیدن تاریکی هوا به طور موقت قضیه فیصله داده شد.
هم زمان با دستگیری رهبر نهضت اسلامی و بسیاری از علما و وعاظ و شخصیت های ذی نفوذ در قم، تهران و شهرستان ها، زمینه ی یک سرکوب وحشیانه و خونین توسط ایادی دژخیم فراهم شد.
اجتماعات و تظاهرات مردمی زنان و مردان در اعتراض به بازداشت امام در قم، تهران و برخی دیگر از شهرستان ها، با هجوم نیروهای مسلح، به خاک و خون کشیده شد. دانشگاه تهران با تانک و مسلسل و افراد مسلح به محاصره درآمد.
سیل خروشان کشاورزان غیور و کفن پوش ورامین، دهقانان کَن? و مردم جمارانبه سوی تهران سرازیر شدند؛ و انبوه جمعیت، اعم از بازاریان، بارفروشان، دانشگاهیان، و اقشار مختلف مردم، با غریو رعد آسای «یا مرگ یا خمینی»و «مرگ بر شاه» تهران را به لرزه درآورند.
شاه در برابر قیام قهرآلود ملت، با رگبار مسلسل به جنگ ملت آمد؛ و توسط نیروهای تحت فرمان خود، تظاهرکنندگان را با وضع فجیعی که قلم از توصیف آن عاجز است، قتل عام کرد و تهران را در 15 خرداد 1342 به حمام خون تبدیل ساخت.
هم زمان با قتل عام مردم مبارز در تهران، کشتارهای فجیعی در قم، شیراز، مشهد، تبریز و دیگر شهرستانها، توسط دژخیمان رژیم به وقوع پیوست و برای ادامه ی سیاست سرکوب با وجود سانسور شدید، خبرهای مربوط به دستگیری رهبر نهضت اسلامی ایران و قیام 15 خرداد و کشتارهای قم، تهران، مشهد و سایر شهرستانها، در مدت کوتاهی در سراسر کشور پخش شد و موجی از خشم و نفرت علیه شاه به راه افتاد. خبرگزاریها نیز بازتاب گسترده ی قیام مردم را، در حمایت از رهبر نهضت و واکنش شخصیت های سیاسی، علمی و مذهبی اعتراض به دستگیری امام و کشتار مردم بی گناه به سراسر جهان مخابره کردند، که یکی از آنها اعلامیه ی اعتراض آمیزِ شیخ محمد شلتوت، مفتی و رئیس دانشگاه الأزهر مصر بود، که شش روز بعد از دستگیری امام و فاجعه ی خونین 15 خرداد صادر شد؛ در این اعلامیه دستگیری علما و اهانت به ساحت مقدس آنان، به عنوان داغ ننگی بر پیشانی بشریت معرفی گردید؛ وی طی تلگرافی خطاب به شاه خواست از تجاوز به حریم روحانیت و علمای اسلام که پاسداران قوانین الهی هستند، خودداری کند و علمای بازداشت شده را هر چه زودتر آزاد سازد.
حوزه های علمیه ی نجف اشرف، کربلا و کاظمین نیز به محض دریافت خبر بازداشت امام و کشتار 15 خرداد به پا خاستند و با تشکیل اجتماعات و طی تلگراف هایی به سلاطین و رؤسای جمهوری کشورهای اسلامی و سازمان های بین المللی، حمایت خود را از امام ، و تنفر خویش را نسبت به اعمال وحشیانه ی رژیم و جمعی از علما در تهران و شهرستانها، هر کدام به گونه ای حمایت خود را ابراز کردند و خواستار آزادی حضرت امام شدند.
اعتصاب سراسری تهران، در 21 خرداد به مناسبت هفتم فاجعه ی خونین فیضیه ضربه ای بود که رژیم را درمانده تر کرد؛ مهاجرت مراجع قم و مشهد، علمای سرشناس شهرستان ها به تهران موجب شد که رژیم تن به سیاست آرام سازی و تشنج زدایی دهد و با آزاد نمودن امام« قدس سره»، خشم ها را فرونشاند.
11 مرداد ماه 1342 امام را نمایشی آزاد و در مدت کوتاهی این آزادی تبدیل به حصر گردید؛ رژیم از ترس سیل خروشان جمیعت که برای دیدار امام می شتافتند، نخست وی را از زندان پادگان عشرت آباد به داودیه و از آنجا به قیطریه انتقال داد؛ بدین ترتیب امام قدس سره در یک منزل شخصی که افتخاراً در اختیار ایشان گذاشته شده بود، تحت نظر و مراقبت شدید مأموران قرار گرفت. گرچه مردم با اطلاع از وضع امام آرامش خاطری یافتند، اما اقامت مراجع قم و مشهد و علمای شهرستان ها در تهران تا مدتی ادامه یافت.
سرانجام، رژیم، هر کدام از آنان را به گونه ای مجبور به مراجعت کرد. علی رغم این شرایط، فریبکاری رژیم، مانع از تداوم نهضت و ضربات ناشی از آن نگردید.
یکی از آثار ادامه ی حصر امام، تشکیل گروه های زیرزمین در قم، تهران و شهرستان ها بود که، گاه با نام های جبهه ی مسلمانان آزاد، جمعیت های مؤتلفه ی اسلامی، مجمع روحانیون مجاهد و گاه بدون نام، مانند تشکیلات سری اصفهان، شیراز، قزوین، گاه نیز به صورت نشریه های انقلابی مانند، بعثت و فریاد خودنمایی می کرد.
از تعداد شهدای 15 خرداد آمار صحیحی در دست نیست. اما تعداد آنها را رقمی بین 5 تا 15 هزار نفر، تخمین زده اند. در تهران و قم و سایر شهرها دولت به دستگیری و محاکمه ی روحانیان و مردم ادامه داد. زندان ها از اقشار گوناگون مردم، پر شد و عده ای نیز محاکمه و اعدام شدند.
جریان 15 خرداد ظاهراً به نفع شاه تمام شد و امام تبعید و تاریکی خفقان حاکم شد؛ اما در واقع 15 سال بعد شاه را از این مملکت بیرون کرد و با رفتن او بار دیگر، خورشید پر تشعشع اسلام طلوع کرد و مملکت را از ظلم و ستم رهانید.
یاد و خاطره شهدای 15 خرداد برای همه ی تاریخ گرامی باد.
کلمات کلیدی: